زمین کربلا که باشی، دشت داغدیده ی تو دیگر جای ماندن نیست . . .
خیمه های سوخته، زنان و کودکان غارت شده . . .
این جماعت به کاروان اسرا بیشتر می مانند تا اهل بیت پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) . . .
همه را بر شتر ها سوار می کنند؛ مقصد کوفه است . . .
اسیران را از کنار قتلگاه شهدا عبور می دهند. بدن های عریان، آه بر دل کاروان می نشاند . . .
زینب (سلام الله علیها) شکایتش را به جدش مصطفی(صلی الله علیه و آله) می برد؛ به مادرش زهرا(سلام الله علیها)، و پدرش علی مرتضی (علیه السلام)، به حمزه سید الشهدا(ع) . . .
” یا جدّا، این حسین(علیه السلام) است که روی خاک افتاده و باد، خاک بیابان را بر تنش می پاشد . . .”
وقعه الطف؛ ص ۲۵۹